۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

رد پای خاطره


این بار نیز برای تو می نویسم:

هفته هاست که رفته ای و من همچنان در انتظار تو که بیایی!
هر روز پشت پنجره غبار گرفته و اندوه مینشینم و شیشه را ها ها می کنم تا باز رد پای تو را ببینم،رد پایی که با هر جای آن یکی از خاطره ها در ذهنم زنده می شود،که من نام "رد پای خاطره"را بر آن می نهم!

پی نوشت: این برای یکی از دوستام نوشتم که دلم براش خیلی تنگ شده :دی :پی امیدوارم که ببینه!



۲ نظر:

  1. هرم گرم نفس هايش
    و پنجره ي مه گرفته ي اين روزگار ِ پر فريب
    نقش خاطره مي كشم بر پنجره ي دلتنگي
    و "او "
    و " او "
    در ذهنم تداعي رويايي است از جنس ِ خندهاي مستانه ي "او"
    و من سراپا بوسه مي شوم برايش
    *
    بانوي غم
    88.08.11

    پاسخحذف
  2. سلام سبحان جان خیلی قشنگ بود !!!

    نکنه دلت واسه من تنگ شده :d :D !!!!

    پاسخحذف