این بار نیز برای تو می نویسم:
هفته هاست که رفته ای و من همچنان در انتظار تو که بیایی!
هر روز پشت پنجره غبار گرفته و اندوه مینشینم و شیشه را ها ها می کنم تا باز رد پای تو را ببینم،رد پایی که با هر جای آن یکی از خاطره ها در ذهنم زنده می شود،که من نام "رد پای خاطره"را بر آن می نهم!
پی نوشت: این برای یکی از دوستام نوشتم که دلم براش خیلی تنگ شده :دی :پی امیدوارم که ببینه!
هفته هاست که رفته ای و من همچنان در انتظار تو که بیایی!
هر روز پشت پنجره غبار گرفته و اندوه مینشینم و شیشه را ها ها می کنم تا باز رد پای تو را ببینم،رد پایی که با هر جای آن یکی از خاطره ها در ذهنم زنده می شود،که من نام "رد پای خاطره"را بر آن می نهم!
پی نوشت: این برای یکی از دوستام نوشتم که دلم براش خیلی تنگ شده :دی :پی امیدوارم که ببینه!
هرم گرم نفس هايش
پاسخحذفو پنجره ي مه گرفته ي اين روزگار ِ پر فريب
نقش خاطره مي كشم بر پنجره ي دلتنگي
و "او "
و " او "
در ذهنم تداعي رويايي است از جنس ِ خندهاي مستانه ي "او"
و من سراپا بوسه مي شوم برايش
*
بانوي غم
88.08.11
سلام سبحان جان خیلی قشنگ بود !!!
پاسخحذفنکنه دلت واسه من تنگ شده :d :D !!!!