۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

باران


باران می آید...
تو را دیدم که در سرما و در زیر باران میدوی و خود را پنهان می کنی
و من هم می دویدم تا خودم را در قلبت پنهان کنم
تا در اوج سرما ساعت ها با تو باشم
اما تو رفتی و من تو را گم کردم
در حالی که در زیر باران راه می روم،به دنبال تو می گردم
و هر روز از خود می پرسم
در حال حاضر چه می کنی و در آرزوی چه کسی هستی؟

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

شب


در آن شب غم آلود و خسته،با آهنگ هایی متفاوت که چنگ ارفه* می نواخت منتظر بودم که نوید آمدنت بیاید.
در نبودت روزهایم همچو شب است،شبی تیره
درود بر تو ای نور مقدس،و ای نخست زاده ی آسمان!
بیا و این شب ظلمت را از بین ببر.

___________________________
*ارفه:شاعر و آوازه‌خوان افسانه‌ای اساطیر یونان و پسر اویگاروس و کالیوپه است.
در نواختن چنگ استاد بود آن‌چنان که می‌توانست جانوران وحشی و درختان و سنگ‌ها را به دنبال خود به حرکت درآورد.




۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

رد پای خاطره


این بار نیز برای تو می نویسم:

هفته هاست که رفته ای و من همچنان در انتظار تو که بیایی!
هر روز پشت پنجره غبار گرفته و اندوه مینشینم و شیشه را ها ها می کنم تا باز رد پای تو را ببینم،رد پایی که با هر جای آن یکی از خاطره ها در ذهنم زنده می شود،که من نام "رد پای خاطره"را بر آن می نهم!

پی نوشت: این برای یکی از دوستام نوشتم که دلم براش خیلی تنگ شده :دی :پی امیدوارم که ببینه!



۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

دزدی بوسه

دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی‌ست
که اگر باز ستانند دوچندان گردد

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

سفرنامه

سفري بي آغاز
سفري بي پايان
سفري بي مقصد
سفري بي برگشت
سفري تا كابوس
سفري تا رويا
سفري تا بودا
شبنم تاج محل

با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزديكترم

هق هق پارسيان
تكه ناني در خواب
بوي گندم در مشت
مشت كودك در خاك
كفش مادر در برف
چرخ يك كالسكه
گوشه ي گندم زار
بند رختي پاره

با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزديكترم

چمداني بي شكل
جعبه ي يك دوربين
عكس يك بازيگر
جمعه هاي بي مشق
تلي از ته سيگار
دشنه اي زنگ زده
چشم گاوي در ديس
سفره اي پوسيده

با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزديكترم

برج لندن در مه
جان لنون در باران
سوهو در بي حرفي
رود سن در يك قاب
متروي سن ژقمن
قهوه ي سن ميشل
پرسه اي در پيگل
كافه ها بی لبخند

با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزذيكترم
با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزديكترم

خانه اي در آتش
بوف كوري در نور
گل ياسي در زخم
غربت لالايي
بوسه در راه آهن
سرخي لب در شب
بركه اي از فانوس
انفجاري در ماه

كو چه اي خيس از عشق
شعر سبز لوركا
ساعت 5 عصر
مستي بي وحشت
گريه هاي ژكوند
خط خوب سهراب
نامه اي آب شده
ونگوگ گوش به دست!


?your passport please

Do You have anything to declare?

I have a dream

I have a dream

با حريق يادها همسفرم
وقتي دورم به تو نزديكترم...

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

نقره داغ

نمیخوام چشمامو رو هم بزارم
فرصت نگاه تو خیلی کمه
عمر من به خواستنت نمیرسه
همین امشب وقت از تو گفتنه

دردامو حوصله کن غزل غزل

واسه موندن مرگمو بهونه کن
وقتی شعرامو به آتیش میکشی
خون بهای این دل دیوونه کن
نمیخوام چشمامو رو هم بزارم
نکنه اسم تو رو کم بیارم
آخه نقره داغ روزگارمی
من پاپتی فقط تو رو دارم
کی مثل تو منو باور میکنه؟
با منو هق هق دل سر میکنه؟
واسه جشن همه گریه های من
گل تنهاییشو پرپر میکنه
کی مثل تو منو باور میکنه؟
با من چله نشین سر میکنه؟
کی مثل تو پای حرفام میشینه؟
شعر دیوونگی از بر میکنه
نمیخوام زخمامو مرحم بزارم
نکنه پیش چشات کم بیارم
من یه عمره با غمت زار میزنم
من که از عاشقی ترسی ندارم
نمیخوام چشمامو رو هم بزارم
فرصت نگاه تو خیلی کمه
کاشکی دستات به سراغم میومد
آخه امشب وقت بی تو مردنه

افشین سیاهپوش

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

شب سردی است ، و من افسرده.
راه دوری است ، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.

می کنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سایه ای از سر دیوار گذشت ،
غمی افزود مرا بر غم ها.

فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی.

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است:
هردم این بانگ برآرم از دل :
وای ، این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟


مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من ، لیک، غمی غمناک است.


هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
اندکی صبر سحر نزدیک است

سهراب سپهری